گپ و گفت



از ۲۵ یا ۲۶ بهمن که از خونه زدم بیرون و عازم خدمت اجباری سربازی شدم دیروز بعد از دو ماه دوباره پام به خونه باز شد و با اجازتون ایام عید رو تو زندان جزیره به سر بردم و این پست هم برای اینکه فروردین ماه بدون یادداشت نمونه نوشتم تا ببینم کی دوباره وقت بشه و از تجربیات خدمت اجباری بنویسم.


فعلا، شاد باشید


در اولین مرخصی سربازی که شروع تا پایانش کمتر از 48 ساعت هست، چند نکته کاربردی برای زندگی.


امام علی علیه السلام   
إیّاکَ وَ الجَزَعَ؛ فَإِنَّهُ یَقطَعُ الأَمَلَ، و یُضعِفُ العَمَلَ، ویورِثُ الهَمَّ
 از ناشکیبى بپرهیز که آن، امید را قطع مى کند و عمل را به ضعف مىکشانَد و اندوه به بار مىآورد. *دعائم الإسلام: ج ۱ ص 223

نکته بسیار کاربردی در انتخاب دوست و همکار و به طور کلی کسانی که با آن ها ارتباط داریم:
پیامبر اکرم   
خِیارُکُم مَن ذَکَّرَکُم بِاللّهِ رُؤیَتُهُ، وزادَ عِلمَکُم مَنطِقُهُ، ورَغَّبَکُم فی الآخِرَةِ عَمَلُهُ
 بهترینِ شما کسى است که دیدنِ او شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شما را مشتاق آخرت کند *الأمالی للطوسی: ص ۱۵۷ ح ۲۶۲
امام جواد علیه السلام 
من عَمِلَ عَلى غَیرِ عِلمٍ أفسَدَ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُ؛
 کسى که ناآگاهانه عمل می‌کند، بیش از به سامان آوردن تباه می‌کند *تحف العقول: ص ۴۷ 

امام جواد علیه السلام   
مَنِ انقَطَعَ إلى غَیرِ اللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إلَیهِ؛
 آن که به غیر خداوند روى آورد، خداوند به همو واگذارش کند *بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵

  فقط اختیار یار

امام حسن علیه السلام
مَنِ اتَّکَلَ عَلى حُسنِ الاِختیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَم یَتَمَنَّ أنَّهُ فی غَیرِ الحالِ الَّتِی اخْتارَهَا اللّهُ؛
 هر کس به حُسن اختیار خدا براى او اعتماد کند، آرزو نمی‌کند که در حالتى جز آنچه خدا برایش اختیار کرده است، باشد *تحف العقول ،ص169


 

بالاخره محل خدمت سربازی بنده هم مشخص شد، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.


شور و شعف خاصی در من ایجاد شده و اصطلاحا دل تو دلم نیس، نه به خاطر سپاه بودن بلکه به خاطر احساسی که با دیدن محل خدمت به من دست داد. حس عجیبی که غوغایی در من ایجاد کرد. حس کردم در شهادت باز شده و یک فرصت پیش رو دارم، فرصت شهادت.

این حس منو بدجوری به هم ریخته. منی که همیشه نگاه غالبم عقل و منطق بوده و کمتر حس رو تجربه کردم.

لطف کنید هر کی این نوشته رو خوند یه دعا در حق ما کنه که ان شا الله آن چه خیره محقق بشه.

ممنونم


مشخصا دل بستن به امریکا یا اروپا و کلا به غرب، ریشه‌ی مشکلات جامعه و حکومت ما نیست بلکه حداکثر می توان آن را یک مانع پیشرفت و عامل کند شدن نامید.
اما ریشه‌ی مشکلات چیست؟
ریشه‌ی مشکلات همانا مسئولیت ناپذیری و یا به عبارت قابل فهم تر خیانت در مسئولیت است. وقتی هر کسی در هر اداره و منصب و جایگاهی قرار می گیرد، شرح وظایفی دارد و مسئولیت هایی را پذیرفته است که برای محقق کردن آن ها هم امکانات در اختیار او قرار داده می شود و هم به او حقوق پرداخت می شود به خصوص به مدیران که حقوقی با اختلاف فاحش نسبت به سایرین پرداخت می شود.

اما وقتی در عمل، شخص خیانت می کند و پیگیر تحقق وظایف نمی شود امکانات معطل می ماند، کار روی زمین می ماند و پیش نمی رود و بخشی از بیت المال هم به شخص به عنوان حق (حقوق) پرداخت می شود.

آدرس زیر یک آدرس غلط است.





سلام دوستان

به بهانه‌ی 9 دی می نویسم. حال و حوصله ی غر زدن و نق زدن نسبت به شرایط موجود رو ندارم و قصد دفاع از ناکارآمدی و شعار های تو خالی رو هم ندارم، حال و حوصله ی تفسیر و تاویل هم ندارم فقط در یک جمله می خوام بگم ما در یک مسیر یک طرفه قرار داریم فقط می تونیم جلو بریم.

نه غربی هستیم، نه اسلامی، معلوم نیست پا در هوا و معلق، تکلیف خودمون با خودمون مشخص نیست. برگشت ما یعنی مثل سوریه، عراق، افغانستان یا . شدن و یا اوکراین و امثالهم یعنی یه بار دیگه طعم استعمار فرا داخلی (خارج از کشور و بیگانه ای) رو بچشیم.

احتمالا به ۴ یا ۵ کشور تقسیم خواهیم شد که نقشه اش رو شما با توجه به توزیع قومیتی بهتر می دونید و قص علی هذا.

من راهی جز حرکت به جلو و اصلاح نمی بینم (نه به معنای اصلاح طلبی ی). نمی گم باید تحمل کنیم بلکه میگم باید تغییر بدیم و من به شخصه با تجربیاتی که دارم خودم رو آماده کردم برای هزینه دادادن، چون بالاخره تغییر هزینه داره و افراد بهره مند با تمام قدرت مانع خواهند شد ولی راهی جز این نمی بینم.

شما اگر راهی سراغ دارید پیشنهاد بدید به خصوص شمایی که اهل فکر و مطالعه علوم انسانی هستی.

پ.ن : در ضمن بدانید و آگاه باشید با مشی سرت تو کار خودت باشه» و بی تفاوتی هیچ تغییری رخ نمیده پس اگر حقیقتا تغییر می خواهیم باید آستین بالا بزنیم و کنش گر باشیم.

والسلام

۸ دی ۹۷


یک تکنیک ساده ولی بسیار حیاتی و موثر.
مشکلات و موانع بخش لاینفک زندگی همه ی ماست و در واقع فرصت های ما برای رشد هستند. در زندگی همه ی ما نداشته هایمان هزاران برابر داشته هایمان است و در همه ی موضوعات دو قطب مخالف هم داریم، یا به عبارت معروف یک نیمه ی پر و یک نیمه ی خالی، یک قطب مثبت و یک قطب منفی، یک نیمه ی زیبا و یک نیمه ی زشت، یک نیمه ی مطلوب و دلخواه و یک نیمه ی نامطلوب و غیر دلخواه.

این که نگاه غالب ما کدام نیمه باشد تاثیر بسیار عمیقی در رشد و پیش رفت ما و مهم تر از آن آرامش روان ما دارد.

یکی از علما می گفت زیباترین باغچه را هم بیل بزنی بالاخره کرم هایی خواهی یافت. واقعیت این است همه جا عیب و ایراد و نقص وجود دارد. بیایید به جای تمرکز روی عیب و نقص ها روی زیبایی ها، دارایی ها و توانمندی ها تکیه کنیم تا زندگی دلچسب تری را تجربه کنیم.


پ.ن: مدتی است که این منش را پیش گرفته ام. قبل از آن به دلیل دغدغه های اجتماعی، مدام معضلات را می دیدم و پی می گرفتم و این موضوع بسیار روان و زندگی شخصی مرا دچار اختلال کرده بود. نه من بلکه سایر فعالین فرهنگی و اجتماعی هم دچار این افت هستند ( حتی بعضی از ون!) و صفحات آن ها در فضای مجازی هم منبع پمپاژ یاس و ناامیدی و فشار روانی می شود ( به اسم فعالیت فرهنگی، اجتماعی)


زمستون شده بود. هوا سرد بود.
مش‌قربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام پسرم! خوبی بابا، عروس گلم چه طوره؟
پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعای شما، خوبیم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشین. لحاف عشق رو خودتون بکشین که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتیاق به سخنان پدر گوش می‌داد و همسر اون هم سرشو به گوشی چسبونده بود تا از شیرینی کلام مش‌قربون یه چیزی گیرش بیاد.
مش قربون کمی از وضع زندگی اونا پرسید و بعد گفت: بابا! این که بارون میاد منو یاد نکته‌ای انداخت، اگه بخواین بهتون بگم؟
عروس که حواسش نبود با شوق فریاد زد: بگین باباجون!
مش قربون خندید و گفت: چه خوب توام می‌شنوی شیطون! باشه برا هر دوتاتون میگم:
افراد پا به سن گذاشته ای مثل من که سردی و گرمی روزگارو چشیدن، قبل از این که بارون بباره، سری به پشت بوم می‌زنن. با جارو کردن خس و خاشاک، مسیر آبو باز می‌کنن و درزای پشت بومو می‌بندن، تا نکنه از این درزا آب نفوذ کنه و زندگیو خیس کنه. ما هم باید مراقب باشیم. باید قبل از این که هوای زندگی پاییزی و زمستونی بشه حواسمونو جمع کنیم که مبادا از درزای عاطفی، آب مهر غریبه‌ای وارد دل یکی از همسرا بشه.
خس و خاشاکای مسیر عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنین، آشغالای ناسازگاریو شب به شب بریزین توکیسه‌ی سازش و درزای تفاهمو با قیر بخشش و گذشت پرکنین. نذارین قطرات کدورت به تدریج از این سوراخای اختلاف وارد خونه قلبتون بشن، وگرنه زندگیتونو ویرون می‌کنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتیاق به حرفای پدر گوش می‌دادن که پدر گفت: پر حرفی کردم بچه ها! کاری ندارین و خدا حافظی کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظه‌های زندگی این دو جوان خوش نشست.


دروغ نگار


رومه نگار یا فعال رسانه ای کیست؟ کسی که آسمان را به زمین می دوزد و هر چه حدس و گمان از ذهن نامبارکش می گذرد به هر کسی نسبت می دهد و اسمش را هم تلاش برای شفاف سازی یا آزادی یا هر عنوان و توجیه دیگری می گذارد تا به هدفی از پیش مشخص شده برسد. شاید سیاه کردن و متهم کردن فرد یا گروهی یا شاید هم تبرئه و پاک کردن گندکاری فرد یا گروهی، یا مثلا فشار آوردن برای تحمیل یک تصمیم به شخص یا گروهی یا عقب راندن آنها از تصمیم و انتخابشان و امثال این موارد.

برای رسیدن به این اهداف هم از هیچ گونه حاشیه سازی و اتهام و توجیه سازی از طریق تفسیر و تاویل اتفاقات و خبرها و آمار و ارقام و . هم دریغ نمی کنند. برای همین من بیشتر معتقدم دروغ نگار هستند و بیش از یک حاشیه ساز نیستند که مردم و جامعه را هم به حاشیه می برند.


پاسدار


پاسدار کجا و لباس پاسداری پوشیدن کجا؟ چند مثال واقعی که خودم تجربه کردم رو براتون می نویسم تا بدونید بین این همه انسان هایی که لباس پاسداری می پوشن، پاسدار هم پیدا میشه.

جناب سرگرد بود و مثل تصویر ستاره زرد روی دوشش خودنمایی می کرد، وارد آبدارخونه که شدم اونجا بود و مشغول شستن استکان ها و لیوان ها، گفتم بدید من می شورم، گفت: من خودم هم سربازم!!! تعجب کردم و در عین حال کیف کردم که هم چنین شخصی رو در این لباس می دیدم.

حالا یه مورد دیگه. عصر رفتم برای اسم شب ( اسم شب برای عبور و مرور در شب لازمه و هر کسی شبانه حرکت می کنه در منطقه نظامی باید اسم شب داشته باشه و گر نه توقیف می شه و تحویل داده میشه) وقتی رسیدم و اسم شب رو گرفتم درجه دارهایی که درجشون از من سرباز هم پایین تر بود ولی کادری و رسمی بودند یک مشت ظرف کثیف و نشسته ظهر رو داد و گفت اینا رو بشور. کار هر روزشون هست و هر کی زودتر بره واسه اسم شب توفیق داره ظرف های آقایون رو بشوره!!

مورد داشتیم لباساشو می داده سرباز بشوره که البته گزارشش رو دادن و خدا رو شکر باهاش برخورد شده.

بین اونایی لباس پاسداری می پوشن بگردید دنبال پاسدارا و از معاشرت با اونا کیف کنید.



دورهمی


دیشب مصمم و با اراده دل از اینترنت و گوشی و لپ تاپ و فضای مجازی کندم و خانواده رو هم هل دادم و رفتیم به دیدن یک فرد دوست داشتنی که دایی مادرم و عموی پدرم هست. ۲ ساعت بیشتر طول نکشید اما بسیار شیرین و دلچسب بود.

امروز ما به این دورهمی های واقعی و ارتباطات حقیقی بسیار نیازمند شده ایم و چوب ارتباطات غیر حقیقی مجازی را می خوریم، هر چند استفاده نادرست و فضای حاکم بر بستر مجازی هر کدوم از ما رو به سمت یک فرد منزوی و بریده از دیگران سوق میده و هزاران اختلال و مشکل روحی مثل نشاط نداشتن رو برای ما ایجاد کرده.

القصه اینکه شما هم برای تشکیل و حضور در این دورهمی ها برنامه داشته باشید تا از برکاتش استفاده کنید البته حواستون باشه بودن تو جمع و هم چنان سر در گوشی داشتن هم ناجوره هم بی فایده هر چند از نبودن کامل بهتره.

ایام به کام


جزیره که هستیم ( خدمت الافی اجباری سربازی رو میگم) روزایی که به هر دلیل بچه ها افتاب سوخته میشن از الوئه ورا هایی که جلوی سنگر کاشتیم استفاده می کنند برای از بین بردن سوختگی افتاب و نرم کردن پوست صورتشون.

الان که در مورد الوئه ورا جست و جویی کردم، دیدم که دنیای زیبایی و زیبا بودن چه غوغایی میکنه. من بیشتر تو دنیای اندیشه ها سیر و سفر کردم و کشف دنیای زیبایی و مسافران و مخاطبان این دنیا برام خیلی جالب و جذاب بود، خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی!!!


شهید آوینی میگه یه زمانی واسه اینکه خودم رو روشن فکر جلوه بودم، کتاب های فلسفی غربی میزدم زیر بغل و می چرخیدم. اون روزا نشانه ی روشن فکر بودن دور دور کردن با کتاب فلسفی بود. امروز اما نشانه ی روشن فکر بودن یه مریضی خطرناک هست یعنی نق زدن، آه و ناله کردن، غر زدن، داد و بیداد کردن، آه و فغان و واویلا گفتن از دست تمام مخلوقات.


خواستم بگم این روشن فکری نیست، این یه مریضیه که اول از همه دودش تو چشم خودت میره و خودت از لحاظ روحی زندگی تلخ تری رو تجربه می کنی و بعد تو چشم جامعه. هر چند بخشی از این آه و ناله و جزع ها ناشی از مشکلات هست که خودم هم دوجین دارم از اون اما وقتی این تبدیل به عادت بشه روح و روانت رو در اتیش خودش می سوزونه.

الان اکثر وبلاگا رو که نگاه کنی، به خصوص اونایی که به مسائل جامعه چه اقتصادی چه فرهنگی می پردازن همشون در حال تولید این جنس محتوا هستن، هم چنین شرایط مشابهی در اینستا داریم. من که حالم بهم میخوره از خوندن این همه آه و ناله. هر چند بخشی از اون واقعیت ها هست اما زیبایی ها و نکات مثبت بسیاری هم هست که میشه از اون ها گفت و نوشت و اون ها رو هم دید تا حال و جس قشنگ تری رو تجربه کنبم.

مخلص کلام این که زشت انگاری و زشت دیدن به یک عادت برای ما تبدیل نشه. نیاز به توضیح و تفصیل بیشتری هست اما حوصلش نیست.


این نوشته ها از سایر

وبلاگ های بیان انتخاب شده و شاید برای شما هم جالب باشد

۱- هشتاد میلیون قدم برای کشورمان ایران

۲-

چگونه اراده‌ی خود را عملی کنیم؟

۳-

خرداد و تیرماه ۹۸

۴-

قدردانی و تشکر باید کرد

۵-

روی خط عاشقی

دقت کنید که پیشنهاد این نوشته ها به معنای تایید ۱۰۰ درصدی

محتوای آنها نیست.


تو دوره زمونه ای که وقت کشی با شبکه های اسما و ظاهرا اجتماعی یه عادت خانمان سوز شده و چه افت ها و اسیب هایی که به زندگی ها نزده، من به لطف بی میلی ای که نسبت به این سبک ابزار ها دارم، اقای خودم هستم.

بیشترین استفاده ای که از بستر مجازی داشته ام در چند سال اخیر مربوط به مطالعه و پژوهش بوده و به ندرت و هر از گاهی هم فیلمی از نظر گذرانده ام.

خوش به حال خودم، حقیقتا از خودم و این بی میلی حال می کنم، وقتم رو می تونم روی خیلی مسائل دیگه سرمایه گذاری کنم و جا داره اینو یه نعمت خدادادی تلقی کنم.


وقت کردید سری هم به مقاله‌ی زیر بزنید:

وظایف مادری و شبکه های مجازی


امشب دو جمله‌ی قابل تامل و دلنشین شنیدم و خوندم.

اول:

کار کردن عرضه می‌خواهد نه پول». این جمله را از کسی شنیدم که عملکردش گفتارش را تایید می کرد و حرفش را عملی کرده بود.

دوم:

پدر و مادر حرفه‌ای بچه را با عرضه بار می‌اورند نه شاگرد اول ». این هم قابل تامل است و شاید ریشه‌ی حل بسیاری از مسائل و کلید خلق بسیاری از آرزوها و خواسته ها در همین ایجاد و پرورش عرضه باشد.

ب


کار هست اما برای کسی که سطح توقع و انتظارش رو پایین بیاره. شغل هست برای کسی که همت و پشتکار به خرج بده و در مسیرش و انتخابی که انجام میده ثابت قدم باشه.


بزرگ ترین عامل بیکاری انتظارات و توقعات ماست، ان هم انتظارات یک طرفه. می خواهیم بدون تلاش و زحمت، بدون درد سر درآمد آن چنانی داشته باشیم.
بله اگر توقعات را پایین بیاوریم اگر حاضر شویم به خود زحمت دهیم و تلاش را متقبل شویم بی نهایت مشغله و کار وجود دارد. کافیست خود را از اسارت فکر و اسارت محدود فکر کردن خلاص کنیم.

الان که شما در حال مطالعه‌ی این نوشته هستید، من در جزیره ی خشک و گرمی که مشابه تصویر زیر است به سر می برم.

تو زندکی برای این که بتونید به خودتون و دیگران کمک مثبتی کنید، باید قوی باشید و تا می تونید خودتون رو هم قوی تر کنید. فقط یک انسان قوی هست که می تونه گره گشا و قدرت هم علاوه بر قدرت روحی در مهارت ها و توانایی ها تجلی پیدا می کنه.

پس تا می تونید خودتون رو تقویت کنید که این بزرگ ترین کمکی هست که می تونید به عالم خلقت انجام بدید.


اولین تجربه ها همیشه مهمترین تجربه ها هستند. آیا برای شما هم پیش آمده است که برای اولین بار کاری را انجام بدهید و صرفا به دلیل همان تجربه خوب یا بد اولیه، آن کار را ادامه داده و یا رها کرده باشید؟

حتما شنیدهاید که برخی میگویند من اولین باری که فلان غذا را خوردم، خیلی خوب بود و به همین دلیل خوردن این غذا برای من بسیار دلچسب است و یا این که برخی میگویند چون اولین باری که میخواستم فلان کار را انجام بدهم، اوضاع خیلی بد پیش رفت و دیگر من برای همیشه از انجام آن کار دست کشیدم؟


نقل قول از نقشه گنج مترجم نوشته ریحانه پور شجاعی


دقت کنیم که اولین تجربه ها در هر زمینه ای رو طوری طراحی کنیم و در نظر بگیریم که با موفقیت و شیرین و دلچسب پشت سر بگذاریم.


نرم افزار کتابراه که برای هر سه بستر اندرویدی، آی او اس و ویندوز قابل استفاده است، آخر هر هفته یعنی هر پنج شنبه و جمعه یک کتاب رایگان (۱۰۰ درصد تخفیف ) و تعدادی کتاب دیگر با تخفیف ارایه می کند.

معمولا کتاب هایی که به صورت رایگان ارایه می دهد کاربردی بوده و از لحاظ محتوایی با کیفیت هستند. امروز و فردا هم می تونید با نصب این نرم افزار کتاب بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند را رایگان دریافت و مطالعه کنید.
امیدوارم براتون مفید واقع بشه.

معرفی کتاب بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند

هنریت کلاوسر کتاب تحسین برانگیز بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند را در ادامۀ اثر بنویس تا اتفاق بیفتد، برای علاقمندان به حوزۀ رشد درونی و غنی‌سازی زندگی نوشته است.

با نوشتن رابطه ایجاد کنید، باعث نزدیکی اعضای خانواده به یکدیگر شوید، دل‌های شکسته را مرهم بگذارید و هدیه‌ای به عزیزان‌تان بدهید که تا به حال از کسی نگرفته‌اند.

بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند (Put your heart on paper)، مالامال از داستان‌ها و سرگذشت‌های واقعی و الهام‌بخش انسان‌هایی است که دست به قلم برده‌اند و نوشتن را آغاز کرده‌اند. عملی که بلافاصله خالق اتفاقات و رویدادهای شگفت‌انگیزی در زندگی آن‌ها شده است. این اثری الهام‌بخش و روحیه‌بخش است که امکان تجربی تأثیرات شفابخش و قدرتمند تقسیم عمیق‌ترین افکار و آسیب‌پذیری‌ها از طریق نوشتن را در اختیارمان قرار می‌دهد.

برای دریافت کتاب روی تصویر زیر کلیک کنید.

بنویس تا زندگی‌ات تغییر کند


گاهی اوقات دوست داشتن و محبت و گاهی اوقات تنفر و ددگی موجب می شود که دو دوتای عقل و منطق را زیر پا بگذاریم و خلاف عقل و منطق عمل کنیم.
نوشابه، سیگار و . نمونه هایی از نوع اول هستند.

این یعنی عقل و خرد ما تنها اختیاردار ما نیست و احساس تاثیر و قدرت بیشتری دارد. حس تنفر و بی میلی و ددگی موجب دوری کردن و راندن ما می شود، درست برعکس محبت و میل و دوست داشتن که مایه ی جذب و کشش هستند.

این روزها و در عصر و زمانه‌ی ما بسیاری از حرف ها و مطالب منطقی و عقلانی هستند که به دلایل مختلف (که محل بحث ما نیست) در نظر ما تیره و تار شده اند و حس ددگی و تنفر مانندی نسبت به آن ها ایجاد شده است. یک مثال آن، مبارزه با استکبار و استکبار زمان یعنی آمریکا و اسرائیل و . است.

اینکه ما دو راه بیشتر نداریم یا باید آقای خودمان باشیم یا تو سری خور بقیه کشورها، یک امر عقلی و منطقی است اما ببینید که داخلی ها و خارجی چه کرده اند که این احساس ددگی نسبت به این جنس صحبت ها اینقدر بالا گرفته است که وقتی یک شبکه در حال پخش این جنس محتوا است بلافاصله شبکه را عوض می کنیم با ددگی تمام.

کلمات زنده اند و روح و جان کلمات همان احساسی است که در مخاطب شکل می دهند


جو حاکم بر رسانه های ما به دلایل مختلف یک جو منفی و تخریبی است. تخریب کننده‌ی همه چیز کم ترین آن تخریب اعتماد و مهم ترین آن تخریب روحیه و قدرت روحی. در پی آسیب شناسی و ریشه یابی مسئله نیستم فقط در یک یک تذکر که دوری از جریانات رسانه ای امروز کشور مطمئنا به نفع حس و حال شماست .

همه‌ی ما برای پشت سر گذاشتن چالش های زندگی و رسیدن به شرایط مطلوب تر نیازمند یک قدرت روحی هستیم که نقش موتور ماشین را در ما ایفا کند. بنابراین اگر خوش دارید که حس و حال بهتری تجربه کنید مواظب رسانه هایی که منبع تغذیه شما شده اند باشید.

طبق آمار هشتاد و هفت هزار زوار پاکستانی از مرز میرجاوه برای پیاده‌روی اربعین وارد کشور شده اند.
نه به جان خریدن این همه درد و رنج زائران با عقل جور در می آید نه سر و دست شکستن مردم عراق و مردن سایر کشورهایی که خادمی زائران رو در طول مسیر انجام میدن، واقعا شعار الحسین یجمعنا رو می توان حس کرد و درک کرد.
شرکت های تجاری و حکومت ها هزینه ها می کنند، کمپین ها راه می اندازند و از بروزترین ابزارها مثل رسانه ها استفاده می کنند تا یک جنبش چند هزار نفری راه بیاندازند اما جنبش اربعین خودجوش است، درست مثل چشمه ای که آب از درونش می جوشد.
جنبش اربعین به زودی هم چون موشکی بر سر خیال ها و نقشه های شیطان و لشکر شیطان فرود می آید و تاریخ را به دو نیمه ی قبل از آن و بعد از آن تقسیم خواهد کرد.


برای دیدن عکس ها کلیک کنید.





تو این دنیا هر چیزی یه هزینه ای داره. امنیت، عدالت، رفاه، آموزش و .
هزینه رو هم مدعیان باید بپردازند یعنی هر کی مدعی عدالت هست و عدالت خواه هزینش رو هم باید بده. هزینه امنیت امروز ما رو شهدا (دفاع مقدس، مرزبانی، نیروانتظامی، مدافع حرم، آتش نشانی و .) پرداخته اند.

بله، بدون رنج گنج میسر نمی شود.


حال که شما این کلمات را مرور می کنید، من روز های آخر فصل خدمت و سربازی رو در دفتر زندگی ام سیاهه می کنم. فصلی کاووس وار که باور کردنش سخت است و نیاز به زمان دارد تا مطمئن شوی بالاخره تمام شد.

شاید روزی خیلی حرف ها زدم که گفتنشان عرف نیست ولی برای اصلاح لازم است .



خب جمله فلسفی و منطقی این بود: به هر چه در ظاهر تظاهر کنی در درونت بازتولید می شود.»
اگر میخواهی حس و حال بهتری رو تجربه کنی، از ظاهر خودت شروع کن و ظاهر یک آدم شاد رو برای خودت بساز، کم ترین کاری که می تونی انجام بدی، یک لبخند ساده ولی مستمر بر روی زبانت هست، معجزه می کنه، همین حرکت بسیار کوچک و ساده.


شادی از بیرون شروع میشه و درون سرایت پیدا می کند

وقتی نتونستن با رسانه و فضاسازی رسانه ای ترورت کنن، وقتی که زور و قدرت یک نفره تو بر زر و زور و ثروت اونا چربید، وقتی نتونستن در قفس ذهن اسیرت کنن، چاره ای نداشتن جز این که ترورت کنن
جمعه ۱۳ دی تا زمانی که زنده ام در ذهن من جاودان شد. شهادتت مبارک سردار حقیقی، عزیز بودی، عزیزتر شدی، ان شا الله ما هم مثل تو سفر دنیا رو با عاقبت به خیری تموم کنیم.



#شهادت #قاسم_سلیمانی #سردار #مقاومت #مهدویت #انتقام #آمریکا #تروریست #داعش #قدس #سپاه #سپاه_قدس #ایران #ایرانی #اسلام #پیروزی #شجاعت #جهاد #مجاهدت #جهادی #انقلاب #انقلابی #آخرت #شهید #شیطان_بزرگ #دین


دو تجربه پاییز و زمستون ۹۸ یه الگو به ما میده. در ماجرای بنزین و سقوط هواپیما. در هر دو تا ۳ روز مسئولین مشغول تکذیب کردن بودند و البته بعدش تصدیق.


بنابراین از این به بعد تا ۳ روز تکذیب قبول نیست و باید منتظر روز ۴ام به بعد بود تا مشخص بشه که واقعا دروغ بوده یا حقیقت داشته.


هنوز از ۲۳ آبان و ماجرای تکذیب گرون شدن بنزین و البته گرون شدن بنزین نمی گذره به ۲۳ دی نرسیدیم که باز هم متاسفانه شاهد یک خودزنی دیگه در نظام بودیم در تکذیب ماجرای هواپیمای اوکراینی.

آمریکا ۴۰ سال تحریم کرد و مردم بعد از ۴۰ سال حاج قاسم رو حماسی و میلیونی تشییع کردند چون مردم خادم خودشون رو میشناسن و نیازی به تبلیغات و شعار و . نداره. ضربه ای که شما مسئولین نظام در ۲ ماه گذشته به اعتماد مردم زدید، آمریکا و انگلیس با ۴۰ سال فعالیت رسانه ای اپوزسیونانه و تمام فساد های مالی در مقابلش ناچیز بود.

از ماست که بر ماست رو برای همین مواقع گذاشتن دیگه.

حال و روز فعالین فرهنگی جامعه هم به این شکله که اونا یک قدم به جلو برمیدارن با هزار زحمت و آقایون مسئول در یک حرکت ساده چند ده قدم اونارو به عقب برمیگردونن. بله، دوستان فعال فرهنگی، اصلاح ساختار ی مقدم بر اصلاح فرهنگی هست. تا ریل گذاری کشور درست نباشه، تلاش های شما آب در هاون کوبیدنه. برای همینه در ۵ گام رسیدن به تمدن نوین اسلامی به درستی نظام ی در گام دوم و دولت اسلامی در گام سوم و جامعه اسلامی در گام چهارم قرار دارد و تا نظام ی اصلاح نشود، دولت اسلامی شکل نمی گیرد و تا دولت اسلامی شکل نگیرد، جامعه اسلامی شکل نمی گیرد. نقطه شروع اصلاحات در اصلاح ت گذاری ها و یون جامعه است تا بعد به قشر های مردم سرازیر شود.


از فضای مجازی بیا بیرون، از فضای واقعی هم بیا بیرون، برو تو دنیای خودت. آره، بر عکس همه که میگن واقع بین باش، واقع بین نباش. واقعیت ها مطلوب ما نیستند و برای همین هم اونا رو دوست نداریم. یک ساعت زندگی الان و امروزت رو دریاب و از این ساعت و توانی که در بدن داری، استفاده کن چون این ساعت که گذشت و این توان امروز تو بعد از این ساعت منقضی میشن و قابل انتقال به فردا نیستن. اگه میخواید روح زندگی به جسم زندگیتون برگرده از فضای رسانه ها دوری کنید چون امروز روشنفکران و دغدغه مندان داخلی و هم چنین خائنین داخل و خارج تنها کارشون پمپاژ غذای مسموم هست که روح رو کثیف و مسموم میکنه. به زودی به آنچه می خواهیم می رسیم، فقط باید در مسیر بمانیم و جا نزنیم. زمستون به زودی تموم میشه و بهار از راه میرسه.


بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد. 

خدایا شکرت، درسته رفتار ما همیشه مثل بچه ها بوده ولی در عوض تو هم همبشه صبور بودی و هیچ وقت از کوره در نرفتی و همیشه از بی ادبی ها و ناشکری های ما چشم پوشیدی. 

خدایا شکرت که خدای ما تویی و شکرت که ما مخلوق و بنده تو هستیم.



ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری



خودت را وقف هر چه کنی، باخته ای چه بسا بعد یک عمر دویدن و بدو بدو وقتی تازه میخوای به اون خواسته ها برسی، وقت کوچ هم برسه و سهمت از این دنیا هیچ باشه. دنیا در هر صورت رنج داره و سختی و هیچ ثباتی هم تو کارش نیست و ما هم از ایستادن در مقابلش عاجز.

بارها و بارها و بارها به این مسئله فکر کردم که برای چی و کی باید این همه زحمت رو به دوش کشید؟ خیلی وقته به این جواب رسیدم که، اونی که طبق نظر خدا عمل میکنه سود میکنه چون همه، چه اونی که برای خودش میزنه و چه اونی که برای امر خدا میزنه هر دو باید زحمت بکشن و بدست آؤردن دنیا هم زحمت و هزینه داره، هر دو هم به ززودی از این جا مهاجرت می کنن، مهاجرت دائم. کی سود کرد از این ماجرا، از آشفتگی دنیا کی سود کرد؟ اونی که مطابق نظر خدا این چند روز رو سپری کرد.

بله، دنیا ارزش این زحمت و سختی رو نداره. اما آخرت داره. ما که ناچاریم چه دین دار باشیم چه غیر دین دار، درد ها و دردسر های این دنیا رو تحمل کنیم و هیچ فرقی در این مورد نداریم. اما اونی سود میکنه که این لحظاتی رو که مثل برق و باد میگذره رو طبق حدود الهی و چه بهتر که برای خدا بگذرونه.
دنیا و فراز و نشیب های دنیا هیچ سودی نداره، چون هیچ ثباتی نداره. درست مثل سهامی که بالا و پایین میره و سهامدارای شرکت از این بی ثباتی هیچ سودی نصیبشون نمیشه. اما این مومنه که از هیچ هم سود میکنه.

خدایا ما رو از مومنان و سود کنندگان سفر دنیا قرار بده و عاقبتمون رو ختم به خیر و رضایت خودت بفرما.

تا اربعین سردار چیزی نمونده ولی هنوز رفتنش برای من هضم نشده، گویا قرار نبود هیچ وقت هم چنین خبری به گوشم برسه. هنوز هم بعد از سه هفته وقتی به رفتنش فکر میکنم، دلم منقبض میشه و بغض گلومو میگیره.

خدایا شکرت که هم چنین بزرگ مردانی رو پیش روی ما قرار میدی تا روی ما رو کم کنی و منم منم های پوشالی ما رو که عامل بدبختی و درجا زدن ماست، رو از بین ببری.


به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است.


علی جان، مولای مقتدر و مظلومم، جز تو کیست که هم مقتدر باشد و هم مظلوم.

لحظه ای از زندگی ات در ذهنم مجسم نمی شود مگر این که ظلمی بر تو تحمیل شده و وقتی در اقیانوس بیکران وجودت سیر میکنم چیزی جز این بیت شهریار قانع و راضی ام نمی کند.


دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین ، به علی شناختم من به خدا قسم خدا را.


امیدوارم ولایت مداری را از همسر مولا علی، فاطمه زهرا سلام الله علیه یاد بگیرم و خود مولا تو این راه دستمو بگیره.

محبت مولای متقیان و مومنان تنها و بزرگ ترین و با ارزش ترین دارایی زندگی ام هست که ان شا الله با هیچ محبت دیگه ای جایگزین نخواهد شد که اصلا جایگزینی ندارد.




همزمان با عرضه اولیه ذوب روی اصفهان منم وارد بازار شدم. با سرمایه ۱۴۱ هزار تومن و ۱۰۰ تا سهام فروی خریدم. میدونم که راه درازی تا چشیدن طعم بازار در پیش دارم. میگن ت پدر و مادر نداره، اما اگر نظر منو بخوای این بازاره که پدر و مادر نداره و هر روز یه ساز میزنه که معلوم نمیشه با کدوم سازش باید برقصیم! 

اقتصاد و بازار جز جدا نشدنی زندگی ما هست و سواد مالی هم مثل سواد خواندن و نوشتن و سواد رسانه ای واجب و لازمه.

جنس بی سوادی غالب امروز، از جنس بی سوادی مالی و بی سوادی رسانه ای هست.


گذشته من بخشی از وجود و هویت من هست و من نباید اونو طرد کنم. معنای رشد همین هست و یک پله بالاتر رفتن به معنای انکار و طرد پله های پایین تر نیست.


پذیرش و قبول گذشته، حس بهتری بهم میده تا طرد کردن اون. وقتی گذشته خودم رو طرد می کنم از خودم بیزار میشم. پس گذشته خودم رو هر چه هست می پذیرم و در کنار خودم نگه میدارم.


سرمایه ما عمرمون هست. برای این که درست و به جا اونو سرمایه گذاری کنیم بیاید اول کمی خودشناسی رو پیگیری کنیم تا بعد با اطمینان و سرعت چه بیشتر در مسیری که انتخاب می کنیم، گام بر داریم.
هم موفقیت و هم رضایت ما تا حد زیادی به تناسب بین روحیات و مسیری که انتخاب کرده ایم، بستگی داره.


بچه ها وقتی وارد دانشگاه میشن به چند دسته تقسیم میشن: عده ای کما فی السابق مثل ادم مشغول درس خواندن هستند و همان دانش آموزان سابق هستند در مقطع جدید! و عده ای مشغول مسائل دیگه میشن که اونا هم چند دسته میشن. عده ای مشغول جنس مخالف هستند که شاید اکثریت باشن! عده ای دیگه مشغول تشکل ها و جنبش های دانشجویی میشن (بسیج و انجمن اسلامی و . با گرایش های مختلف)، عده ای مشغول انجمن علمی دانشکده و عده زیادی هم مشغول گذران وقت به طرق مختلف به استثنای درس هستند.

من ولی حق دانشجوئی ادا کردم اونم نه تنها در رشته خودم که مهندسی مکانیک بود بلکه در فلسفه و جهان بینی (معرفت شناسی) و فرهنگ و ارتباطات و روان شناسی و دین و ت و خانواده و مسائل اجتماعی و هر موضوع دیگه ای که درگیرش میشدم و بودیم (جمع و جامعه ما)

حقیقتا دانش جوئی کاری بس سنگین است و کمر شکن هست اونم وقتی این همه موضوع رو همزمان و موازی هم درگیرش باشی. البته منظورم این شبه دانش جوئی مرسوم نیست که یه سری واحد پاس میکنی و یه مدرک میدن بهت و آخر کار نمی تونی دو کلام از چهار سال وقتی که گذاشتی حرف بزنی و انگار که نه انگار چهار سال اصطلاحا دانش جو بودی!

من ریسک کردم و ریسک کردنم در مجموع موفق یود و دنیایی از تجربه ها در کوتاه ترین زمان یعنی ۲ ۳ سال بدست آوردم و تنها ناکامی من ناتمام ماندن رشته خودم بود که در نهایت با انصراف راهی خدمت علافی سربازی شدم.
کلا اعصاب نق زدن ندارم (تحت پوشش نقد) وگرنه به نقد سیستم دانشگاهی و دانش جوئی میپرداختم.
در نهایت ریسک من مسیر زندگیم رو عوض کرد و خوش حالم که این شجاعت رو داشتم که چه قبل از کنکور در انتخاب رشته دبیرستان و چه در کنکور و انتخاب رشته مهندسی مکانیک و چه در دانشگاه مسیرم رو مطابق تحلیل خودم انتخاب کنم و افسارم دست این و اون و حرفای دیگران نباشه، هر چند ناگفته نماند که هر چیزی و هر انتخاب  و تصمیمی هزینه های خودش رو داره و بدون هزینه نیست ولی با این وجود من تا الان و این سن و سال آدم خودم بودم و راهی رو رفتم که خودم میخواستم و پشیمونی این که چرا به حرف این و اون گوش کردم نداشتم و ان شا الله نخواهم داشت.

پیگیر باشید (پیگیر زندگی)

پارسال هم چنین روزی بار و بنه رو جمع کردیم و با کیف بزرگ و سنگین و دو تا پتو رفتیم برای تقسیم، گروه گروه اسم خوندن و تقسیم شدیم اما هنوز معلوم نیست کجا افتادیم، مثل همین روزا هم بارونی بود و وقتی مسئول ما لیست رو میخوند برای حضور غیاب بارون نم نمی میزد.

جای همه نبود تو دو تا اتوبوسی که برای ما آماده کرده بودن و یه عده ای که عموما متاهل بودن فرستادن مرخصی و ما عازم جاده شدیم. ظهر ناهار تن ماهی خوردیم و اخرای شب رسیدیم بندرلنگه پادگان، اونجا هم بعد از تفتیش رفتیم آسایشگاه تا فردا صبح که عازم اسکله شدیم. زمانی که سوار شناور نشده بودم طنفهمیدم که سر و کارم به جزیره افتاده. اما اون روزا ایمان قوی ای داشتم که هر چه خدا بخواد همون میشه و اصلا حرف ها و نقل قول های بچه ها اثری روم نداشت و حتی حین آموزشی که همه استرس و هول و ولای تقسیم شدن داشتن من به اندازه سرسوزنی تو فکرش نبودم. این ایمان قوی ادامه داشت تا رفتن به جزیره و بعد هم افتادن در یگان پدافند و بعد قبضه ۱۰، اما شب اول که رفتم قبضه، ایمانم پودر شد و شروع کردم به اعتراض که خدایا جا از این بدتر نبود؟

فردا صبح نیم ساعت پیاده روی کردم برای اینکه شاید تونستم کاری کنم ولی نشد و بعد ها هم نشد و تا آخر خدمت همون جا بودم و چه چالش ها که با اون دست و پنجه نرم نکردم تو این قبضه.

بعد ها فهمیدم که از لحاظ هایی ضعیف بودم و توفیق اجباری مواجهه با این چالش ها موجب قوی تر شدن من شد و اعتراضم رو پس گرفتم از خدا. البته ناگفته نماند گاه و بی گاه هم از بی خوابی و گرما و دردسر ها طاقتم طاق میشد شکایت میکردم که خدایا این چه بساطی بود برای ما درست کردی.



یادش بخیر

اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد

بی خوابی

هوای آشغال شرجی حزیره

سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود

سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی

فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی

زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست

ترک پست ها

پست دادن تو شب و روز های بارونی

منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد

کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن

خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل رفتن تو گرمای روز

چقدر دلم تنگ شده برای اون روزا 

فقط ۳ ماه گذشته از پایان خدمت اما آه و ناله های حین خدمت از دست خدمت کجا و دلتنگی الان کجا! چه تناقض عجیبی.

شیرین تر از همه دوران آموزشی بود، اونم تو سرمای عجیب و غریب زمستون شیراز، پادگان احمد بن موسی. میدان صبح گاه، کلاس ها و.  هر چه به ذهنم میرسه اول و آخر سرما هست و همه چیز با سرما عجین شده بود. عجیب بود چون ۴ سالِ قبل از سربازی رو شیراز بودم و چنین زمستونی ندیده بودم.

خلاصه یادت بخیر، هر چه بودی و هر طور بودی الان خاطره ای بیش نیستی.


دلتنگ دوران موفقیتم.

دورانی که همه چیز رو دور بود و از همه نظر خوش میدرخشیدم. همه چیز جور میشد، درس و مدرسه، زبان، المپیاد، قرآن، کنکور.

اگر از لحاظ مالی سبک بودم و وزنی نداشتم اما از لحاظ اعتبار و شخصیت، سنگین بودم و قضیه مالی اصلا به چشمم نمیومد.

دلتنگ عزت و احترام سابقم.

نمیدونم چی شد تا به خودم اومدم، همه چیزو از دست داده بودم و تنها خاطرات شیرین اون روزها برام باقی مونده بود.

حالا باید دوباره از نو حرکت کنم و بسازم انچه باید رو. زندگی امروز من فرصت ساختن همین هاست. به دست آوردن دوباره اون عزت و احترام، ان شا الله. 

چند صباح دیگه که زود هم از راه میرسه، من هم وزن مالی دارم و هم عزت و احترام شخصیتی. به زودی زود.



سال اول دوم دبیرستان بودم که اخرای کلاس زبان رفتنم بود، سطح کلاس بالا بود و تعداد نفرات کم. یه ترم تنها من بودم که قبول شدم و مابقی همه رد شدن. ترم بعد تشکیل نشد کلاس، ولی کلاس قبلی برای بچه هایی که رد شده بودن تشکیل شد که من نرفتم. دلیلش هم این بود که اون روزا از خدام بود به هر دلیل تعطیل شه، اخه چندین سال بود که آرامش و آسایش رو ازم گرفته بود. از یه طرف باید میرفتی مدرسه از اون طرف، خرد و خسته میرفتی زبان، درس های خودت هم یه طرف.

اون ترمی که کلاس من تشکیل نشد، بچه های رد شده نقل کردند که استاد منو مثال زده که باید مثل من بود و منو به دیکشنری تشبیه کرده بود.

ترم بعد که بچه ها اومدن بالا و دوباره کلاس تشکیل شد، رفتم ولی افت خیلی محسوسی داشتم درست مثل ورزشکاری که بعد از یک دوره مصدومیت فرم هیکلش رو از دست داده و دیگه اون ورزشکار سابق نیست.



همیشه در هر شرایطی باشیم، امکانات و شرایطی که داریم که می تونیم با اونا یک قدم برداریم.

وقتشه با هر امکانی که داریم، یک قدم برداریم.

به فکر قدم های بعدی نباشید، هر چیزی سر وقتش جور میشه.

ما باید روی قدم فعلی که امکانش رو داریم تمرکز کنیم.

پس وقتشه.

از عادت های خوبم اینه که مثل کنه به هدف میچسبم و ول کن نیستم. 

هیچ وقت نتونستم وقت تلف کردن با فیلم و سریال و شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها رو هضم کنم و هر وقت سراغشون رفتم لذت که نبردم هیچ، پشیمونم شدم. 

خلاصه از ویژگی های شخصیتیم اینه که سفت و سخت پای کار هستم، خدا رو شکر. نه سربازی و نه کرونا و نه هیچ چیز دیگه ای هم تا حالا نتونسته منو از حرکت به سمت اهدافم جلوگیری کنه.


متعجبم از کسانی که دغدغه مالی و معیشتی ندارن ولی خودشون رو وقف فضای بی روح و سرد مجازی می کنن و اونو به ساختن و تجربه فضای گرم و روح بخش خانواده ترجیح میدن.

زندگی در خانواده خلاصه میشه و باقی ماجرا ها فقط حاشیه های زندگی هستند



از نیمه بهمن با سرسبز شدن منطقه و معتدل شدن هوا حس و حال بهار رو داشتم و امروز نیمه ی فروردین ۹۹ گرمی هوا حس تابستونه رو زنده کرد.

بهار منطقه ما دو ماه بود که یک ماه و نیمش تو زمستون بود و ۱۵ روزش تو بهار .

از الان تا ۱۵ مهر هم تابستون هست یعنی ۶ ماه.

البته پارسال به خاطر بارش های بهاره اوضاع متفاوت بود باید دید امسال هم بارش داریم و بهار ادامه خواهد داشت یا نه


بهترین و ارزشمند ترین کارها در برهه فعلی، چیزی جز کمک به بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم نیست.

هر کسی به نحوی، یکی با همون اندک کمک نقدی، یکی با حمایت از یک کارگاه کوچیک تولیدی که به کارش ادامه بده، یکی با راه انداختن همین کارگاه های کوچیک که دست چند نفر رو اونجا بند کنه

خلاصه هر طور که میشه و امکانش باشه.

کرونا هم میگذره به پسا کرونا فکر کنیم

پیشنهاد میکنم خبر نخونید چون چیزی جز به هم زدن آرامش شما نداره چون فقط حاشیه خالص و صرف هست. به جاش تمرکز کنید روی اهدافتون، بدون توجه به مسائل و مباحث جامعه و منفی پراکنی ها و مانع تراشی های اطرافیان، مسئولین و هر کس دیگه ای


یه اراده محکم و شکست ناپذیر

هم حال خودتون بهتر میشه و هم حال چند نفر دیگه و بالاتر از این ارزشی رو نمی بینم


چقدر بده اسیر نداشتن مقداری کاغذ به نام پول باشی

کاغذی که انسان با تمام منم منم رو به بند میکشه

سریال پایتخت ۶ وضعیت ارسطو گویای موضوع هست

خدایا تو به داد قشر مزد بگیر جامعه برس که با این تعطیلات و خانه نشینی، آبروشون حفظ شه و چرخ اموراتشون بچرخه.


درون گرایی و برون گرایی دو بال برای پرواز و آزادی ما هستند و بهترین حالت تعادل و توازن بین این دو هست.


فیلم یا سریال شرلوک هولمز رو دیدید؟ شرلوک نماد یک انسان برون گراست یا شاید یک نمونه متعادل مایل به درون گرایی.


یک تمرین برای تقویت برون گرایی: توجه و تمرکز روی یک شی یا موضوع (بیرون از خود) و تشریح و توصیف اون





یک میلیون میذاری بانک بعد از یک ماه ۱۸ تومن سود میده یعنی ۶ تا چیپس.

فرض کنیم قیمت عمده خرید چیپس ۲۷۰۰ باشه و فروشش همون ۳۰۰۰ تومن. با ۱ میلیون میشه ۳۷۰ تا چیپس بخری به ازای هر کدوم هم خالص ۲۰۰ تومن سود ( با کسر کرایه و .) پس ۷۴۰۰۰ تومن سود داره که به عبارتی ۲۴ تا چیپس میشه یعنی ۴ برابر سود بانک.


سرمایه گذاری در بانک مساوی است با سرمایه سوزی.


شاید اگر ما هم صبر و تاب و تحمل خدا رو داشتیم دیگه شکست معنی پیدا نکرد و خیلی از معضلات جامعه بشری امروز رو نداشتیم.

دمت گرم خدا که همه چیزو با هم و در کنار هم پیش میبری گرچه یکی سنگ باشه و دیگری شیشه.

ما امکانات و احتمالات رو مسنجیم و برنامه ای تدارک می بینیم حالا اگر شد که شد و اگر نشد یا بخشی از اون شد در هر حالت ما شرایط جدیدی داریم که لازم نیست هیچ گونه ناراحتی و ناخوشی به خودمون راه بدیم، متناسب با شرایط جدید کار رو ادامه میدیم. فقط کافیه هم بدونیم و هم متوجه باشیم که خدا در جریان کار و در کنار ما هست و بر اوضاع مسلط هست و دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست.


ان شا الله همه توفیق داشته باشیم،‌واسطه و مامور و سرباز و مجری اراده الهی باشیم.


روزگاری استرس زندگی و بالا و پایین ها و اما و اگر ها رو داشتم


اما الان دیگه بازی دنیا برام رنگ نداره


پس منم بازی می کنم دقیقا مثل دنیا. شرایط هر جوری میخواد باشه من آمادم برای آتیش بازی


الان دارم استارت آتیش بازی ۱۴۰۰ رو میزنم که یه حالی به خودم و یه حالی به خانوادم بدم ان شا الله.


شما هم بیاید آتیش بازی


خدایا چیزی به نام من وجود ندارد چون من از خودم چیزی ندارم

همه چیز توئی و از توست

جسم است که تو داده ای

قدرت است که تو داده ای

تنها چیزی که من دارم و از قضا آن را هم تو داده ای، اختیار است و من با اختیاری که تو داده ای افسار مابقی داده هایت را در دست دارم.

خدایا من ماموری بیش نیستم.

توئی مدیر و مدبر و اداره کننده ی امور و منم مامور اجرا و واسطه تحقق اراده تو.

خدایا توفیقی ده که لایق واسطه بودن و ابزار تحقق اراده ی تو باشم و امانتی را که ابزار انجام ماموریت من است در همان راستا که مورد نظر و رضایت توست، به کار گیرم.

خدایا داشتن دغدغه و مشغله فکری برای من سم است و مضحک چرا که تا وقتی که مدیری چون تو مدبر امور است چه نیاز است به هراس و دغدغه، وقتی که هر چیزی را به وقت و به جای خودش از جایی که گمان نمی کنیم، می رسانی و تنها از ما می خواهی که روی ماموریت خود تمرکز کنیم و دغدغه چطور و چگونه و از کجایش را نداشته باشیم و البته بارها و به کرات تحقق این وعده تو را شاهد بوده ام.


خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار


روزگاری سواد یعنی توانایی خوندن و نوشتن. اما امروز سواد یعنی توانایی حل مسئله.
امروز کسی که زبان انگلیسی بلد نباشه کارش خیلی جاها لنگه. کسی که کار با رایانه بلد نباشه کارش لنگه.
اما امروز بیش تر از همه کسی کارش لنگه و گیره که سواد مالی نداره اونم تو شرایط اقتصادی کسور ما.

امروز بیشترین نرخ تو کشور ما نه نرخ تورمه نه نرخ بیکاری بلکه نرخ بیسوادی مالی هست.
شاید شما هم این روزا از بورس و سرمایه گذاری و معامله گری شنیده باشید. بازار بورس و بحث سرمایه گذاری و . این روزا مثل روزای اولی بود که تازه خط همراه اومده بود با هزینه های گزاف و فقط عده ای محدودی موبایل و خط داشتن اما رفته رفته همه گیر شد تا امروزکه هر بچه ابتدائی هم یه گوشی هوشمند و یه خط و اینترنت و . داره. این فرآیند شاید حدود ده سال طول کشید تا همه گیر شد.

بازار بورس ما هم امروز اول راه هست و در آینده هرچه جلوتر بریم فراگیر تر و عمومی تر خواهد شد تا یه روز مثل گوشی هوشمند و شماره همراه، همگانی بشه.
غرض این که بازار و سرمایه گذاری و کلا بحث سواد مالی رو مقطعی نگاه نکنید و بلند مدت بهش نگاه کنید. از الان شروع کنید به یادگیری و بیشتر سردرآوردن نه برای اینکه این روزا اوضاع بازار بورس خوبه،‌بلکه به عنوان یک نیاز اساسی امروز و آینده.

دیگه همه میدونن که پول خوابوندن تو بانک یعنی ضرر خالص. از قضا شرایط اقتصادی کشور هم جوریه که دولت ها برای کنترل تورم و بهبود وضعیت اقتصادی نیاز به مدیریت هدفمند سرمایه به خصوص سرمایه های مردم به سمت بنگاه ها و شرکت های تولیدی دارند و به همین دلیل هم به شدت و با قدرت از این بازار حمایت خواهند کرد و یک بازی برد برد برای مردم و دولت خواهد بود.
مردم به سودی که میخوان و دولت هم به آمار و شرایط بهتری که دوست داره میرسه.

یادگیری سواد مالی رو به عنوان یک استراتژی بلند مدت و لاینفک زندگیتون بدونید و کم کم سواد خودتون رو در این زمینه بیشتر کنید تا زندگی بهتری رو تجربه کنید.

کارآفرین ها ارزشمند ترین کارها رو انجام میدن و ارزشمندترین افراد هستند.

هر شغلی که به واسطه یک کارآفرین ایجاد میشه:

اول مایه استقلال و عزت یک انسان هست در مقابل غیرخدا

دوم مایه تامین معیشت اون فرد ( تامین غذا، لباس و سرپناه)

سوم ایجاد امکان تشکیل خانواده و بهره مندی از برکات خانواده و دور ماندن از آفت ها و آسیب های روحی و جسمی 

چهارم مایه رفع نیاز مردم، هر شغلی خروجی ای داره که نیاز عده ای رو تامین میکنه


به نظر بنده ناچیز، خلق یک فرصت شغلی بالاترین ارزش و جایگاه رو داره چون هم کار فرهنگی هست و هم کار اقتصادی.

ان شا الله روزی توفیق داشته باشم به جرگه کارآفرین ها قدم بگذارم.


منظور از رنج کار پر زحمت مثل کارگری نیست، منظور تلاشی است که میل بلند پروازی و کمال طلبانه انسان رو کند.

هر چه رنج کمتر ارزش و قرب کار هم کمتر در راحتی هم که ارزش افزوده ای نیست.

راحتی و راحت طلبی یک میل ماست ارزش و قرب و منزلت هم میل دیگر ما و همه دوست داریم مورد احترام باشیم اما این دو آب شان در یک جوی نمی رود.

کار بدون زحمت وجود ندارد ولی کم زحمت چرا اما ارزش اون به اندازه راحتیش کم هست و ناچیز


رنج و راحتی همیشه با هم هستند و هیچ وقت از هم جدا نمی شوند فقط ترتیب حضورشان و تقدم و تاخرشان در موارد مختلف فرق دارد.

اگر اول رنج را انتخاب کنی بعد از آن راحتی را خواهی چشید اگر اول راحتی را انتخاب کردی بعدش نوبت رنج خواهد بود.

در هر موردی این موضوع صادق هست، مثلا درس خوندن. کسی که درسا رو تا شب امتحان نمیخونه یعنی اول راحتی رو انتخاب کرده باید رنجش رو شب امتحان و حتی تبعات بعد از شب امتحان که شامل نمره نامطلوب و ضربه به معدل و.  هست رو بچشه و برعکس کسی که اول رنج رو انتخاب میکنه، شب امتحان و روز امتحان و بعد از امتحان در نمرات و معدل و  به مکمل رنجی که کشیده یعنی راحتی میرسه و طعم راحتی رو میچشه.


مولا علی علیه‌السلام می فرماید کسی که بر رنج کسب و کار صبر نکند باید رنج فقر و نداری رو تحمل کنه. به وضوح مشخه که در پس هر رنجی یک راحتی و در پس هر راحتی یک رنج در کمین است.

انتخاب ما این جاست که اول رنج یا اول راحتی؟

ان مع العسر یسرا » این قانون دنیاست. اول رنج بعد راحتی. قانون روسفید شدن در دنیا.


اولش همه فک میکنن که هر وقت دلشون بخواد میتونن ترید بزنن و دیگه لازم نیس به وقت و تایم خاصی مقید و محدود بشن و به آزادی میرسن.


ولی اون فقط اولشه! تقریبا کار ترید شبیه مغازه داری هست. نه تریدر نه مغازه دار نمیدونن کی قراره اون معامله خوبه نصیبشون بشه پس باید صبر کنن و فرصت ها رو یکی یکی امتحان کنن و ناامید نشن تا بالاخره اونی که باید برسه ممکنه یه روز همون اول صبح باشه یه روز سر ظهر و یه روز بعد غروب.

اون معاملاتی که یکی سود میشه یکی ضرر و نتیجه چندین معامله میشه سود کم یا سر به سر همه همون تست کردن فرصت هاس تا برسیم به اون جایی که روند و مسیر و ترید معامله گر همسو میشن و اون سود اصلی اون روز بدست میاد. 



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها